بانگ خبر، به نقل از روابط عمومی و امور بینالملل سازمان بهزیستی، اعتیاد بلای خانمانسوزی که دیگر نه زن و مرد میشناسد، نه پیر و جوان. زخمی عمیق که زندگی خانوادههای بسیاری را درگیر کرده است از کودکانی که از بدو تولد با نشانههای اعتیاد مادرانشان بدنیا میآیند و ناگزیر دارو میخورند تا جوانانی که در اوج سن کار و تلاش، جایی در خانه و جامعه ندارند و مأوایشان پاتوقهایی در حاشیههای جنوب تهران شده است.
پاتوقهایی در حاشیه شهر جایی میان نیزارها و زمینهای خالی که خانه کسانی شده است که اعتیاد همه چیزشان را گرفته است، خانواده، کار، عزت و حتی امید به فردا. در این مکانها، جوان ۲۳ سالهای که باید سرشار از رویا و تلاش باشد، کنار مردی ۴۰ ساله که سالهاست خانه ندارد، مشغول مصرف مواد است. زن و مردی که درآمد ناچیزشان را صرف خرید “سوشه” میکنند و پیرمردی که عصرها از خانهاش بیرون میزند تا در کنار رفقا مصرف کند.
در همین پاتوقها، اعتیاد چهره واقعی خود را نشان میدهد؛ چهرهای بیرحم که دیگر نه سن میشناسد و نه جنسیت.
خودروهای «موبایل سنتر» بهزیستی با مددکاران و نیروهای همتا به این مکانها میآیند و با پتو، غذا، دارو، تست اعتیاد و … تلاش میکنند اعتماد افراد گرفتار اعتیاد را جلب کنند و راهی به سوی درمان و بازگشت به زندگی نشان دهند.
محمد پیکانپور؛ رئیس امور سلامت و رفاه اجتماعی سازمان برنامه و بودجه به همراه سیدحسن موسوی چلک؛ معاون سلامت اجتماعی و علیرضا انجلاس؛ معاون توسعه مدیریت و منابع سازمان بهزیستی به همراه تیمهای مددکاری و موبایل سنتر در یکی از پاتوقهای معتادان در جنوب تهران حاضر شدند.
مددکارانی که به دل پاتوق معتادان میروند
موبایل سنترها با ماشینهایشان به دل آسیب میروند به پاتوقهایی که کمتر کسی جرأت نزدیک شدن به آنها را دارد. تیم مددکاران و نیروهای همتا در کنار این خودروها به معتادان خدماتی چون آزمایش ایدز و هپاتیت، پانسمان زخمها، ارائه سرنگ و پد الکلی، توزیع غذای گرم، آب، چای و حتی پتو در زمستان ارائه میکنند. اما مهمتر از همه، آنها تلاش میکنند اعتمادسازی کنند و پلی بزنند از بیاعتمادی و طرد اجتماعی به سمت پذیرش، درمان و بازگشت.
در میان نیزارهای بلند و خشک، چهار مرد دور هم نشستهاند و مشغول مصرف مواد هستند به جمعشان که میروم بوی تند موادی که مصرف میکنند تمام راه تنفسم را به سوزش میاندازد، وقتی سر صحبت باز میشود، میگویند ” یکی ۴۰ ساله است، دیگری ۳۰ ساله و کمسنترینشان تنها ۲۳ سال دارد.” مرد چهارم اما با دیدنم به سرعت فرار میکند به خیال آنکه مبادا او را به اجبار راهی کمپ ترک اعتیاد کنند.
بوی تند شیشه و جوانانی که درگیر اعتیادند
مرد ۴۰ ساله، میگوید: در حال مصرف شیشه هستیم، پنج سال میشود که دیگر به خانه نرفتهام. شبها همینجا، لابهلای همین علفزارها میخوابم. چندین بار به کمپ رفتهام، همین پنج روز پیش دوباره برگشتم اما ترک نکردهام. درگیر شیشهام البته فقط شیشه هم نه، هروئین هم باشد میکشم. مواد اینجا آنقدر راحت پیدا میشود که با یک تماس ساقی میآید و کار تمام است.
وقتی از آنها میپرسم هزینههای تهیه مواد را چگونه تأمین میکنند، پسر جوانتری که همزمان مشغول کشیدن شیشه است با خونسردی میگوید: “دزدی میکنیم الان که کنار ما ایستادی باید مراقب باشی چیزی از وسایلت کم نشده باشد.”دوستش اما میگوید: “من توی بهشتزهرا سنگ قبرها را رنگ میکنم؛ روزی نیم تا یک میلیون درمیآورم، بیشترش را برای خرید مواد میدهم.” با اصرار میگوید: “داستان زندگی من را بنویس برای بقیه جوانان بگذار بدانند ته این مسیر چیزی جز بدبختی نیست شاید یه نفر دیگه پا در این راه نذاره.” دستش را به سمت دوست جوانترش میبرد و ادامه میدهد: “این را ببین؛ ۲۳ سالشه، تک پسر خانواده است فقط یک مادر و یک خواهر داره اما به خاطر اعتیاد دیگه راهش نمیدن خونه.”
پسر ۲۳ ساله میگوید: “من از ۱۴ سالگی معتاد شدم آن هم توسط دوستم، تکپسرم. خانوادهام دیگر من را به خانه راه نمیدهند. میپرسی چرا ترک نمیکنم؟ تا حالا طعم نشئگی را چشیدهای؟ نه؟ پس نپرس چرا ترک نمیکنم!”
او دستش را به سمت دوستش دراز میکند و میگوید:”این مرد ۴۰ ساله است، چند بار کمپ رفته اما بعد از بازگشت از کمپ هیچ جا ندارد برود، خانواده هم طردش کردهاند وقتی جایی برای ماندن نیست دوباره مجبوریم برگردیم همینجا، پیش دوستان معتادمان.”
بعد از ترک اعتیاد و بازگشت از کمپ جایی نداریم برویم
همینکه مسئولان به پاتوق معتادان میآیند، یکی از معتادان جلو آمده و میگوید: “میآیند و ما را میبرند کمپ، چند ماه میمانیم و بهمان متادون میدهند. بعدش چی؟ نه کاری دارم، نه خانوادهای که بپذیرتم. چطوری میخواهم طاقت بیاورم؟ مجبورم دوباره برگردم همینجا، پیش دوستان معتادم… حداقل یک فکری برای ما بکنید.”
پیکانپور از او میپرسد: به چه چیزی بیشتر نیاز دارید؟ مرد بعد از قدری فکر کردن، میگوید: بعد از ترک، یک جا برای خوابیدن بدهید، کمک کنید شغلی پیدا کنیم. اگر زندگی دوباره شکل بگیرد، دیگر به پاتوق برنمیگردیم.در همین حین، فردی دیگر که ۱۲ سال است ترک کرده و حالا در «موبایلسنتر» مشغول است، میگوید: ما هر سه ماه یکبار تست ایدز از افراد مبتلا به اعتیاد میگیریم، زندگی دوباره ممکن است اگر حمایت باشد.
به سراغ یکی از مددکاران که میروم درباره وضعیت پاتوق معتادان توضیح میدهد: این افراد اغلب تمایلی به رفتن به کمپ ندارند بنابراین ما به پاتوقهایشان میرویم و اعتمادسازی میکنیم در کنارمان نیروهای همتا هستند یعنی کسانی که قبلاً مصرفکننده بودهاند و حالا پاکاند. با خودروهای سیار یا همان موبایل سنتر خدمات اولیه به معتادان میدهیم مثل ارائه سرنگ و پد الکلی، پانسمان سطحی، ارجاع به بیمارستان یا کمپ و اگر تمایل به ترک داشتند همراهیشان میکنیم. همینطور غذای گرم، آب، چای و در زمستان پتو در اختیارشان میگذاریم.
سوشه و شیشه بیشترین مواد مصرفی
به گفته او، بیشترین مصرف این افراد شیشه و سوشه است، مادهای صنعتی و دستساز که ترکیبی از هروئین و شیشه است. بسیاریشان تمایل به ترک دارند اما وقتی خانواده نمیپذیرند و سرپناهی ندارند، دوباره به پاتوق برمیگردند. حمایت بعد از ترک حلقه گمشدهای است که اگر نباشد، چرخه اعتیاد تکرار میشود.
در گوشهای دیگر از پاتوق، زن و مردی کنار هم نشستهاند و مشغول مصرفاند. میگویند دسترسی به مواد آنقدر آسان است که با یک تماس تلفنی در چند دقیقه به دستشان میرسد. هر گرم سوشه را ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان میخرند و خرج روزانهشان به دو میلیون میرسد پولی که تنها تا ظهر دوام میآورد و بعد از آن خماری شروع میشود.
زن توضیح میدهد: “بدنمان عادت کرده برای همین زود خمار میشویم.” هر دو کارشان جمعآوری ضایعات است و خرج اعتیادشان را از همین راه در میآورند.
میان جمع، پیرمردی حدود شصت ساله بیشتر از همه جلب توجه میکند، او برخلاف بقیه خانواده دارد و شبها به خانه میرود اما عصرها دوباره سر از این پاتوق درمیآورد تا در کنار دیگران مصرف کند.
بازدید تمام میشود، اما تصویر جوان ۲۳ سالهای که از ۱۴ سالگی به دام افتاده و حالا تنها خواستهاش یک جای امن برای خوابیدن است، در ذهن میماند. اعتیاد زخمی است که با درمانهای مقطعی التیام نمییابد و نیازمند پیگیری، حمایت و پذیرش اجتماعی است وگرنه همان چرخه تکراری ادامه مییابد: ترک، بیخانمانی، طرد و بازگشت دوباره به پاتوق.
